
بی پنجره ای ، غریبه ای در وهمی / عشق است اگر از آن نداری سهمی / فهمیدن عشق عاشقی می خواهد / یک روز بزرگ می شوی می فهمی .
وصل تو کجا و من مهجور کجا / دردانه کجا ، حوصله ی مور کجا / هرچند ز سوختن ندارم باکی / پروانه کجا و آتش طور کجا .
دیگر بهار در سبد روزگار نیست / دیگر قرار نیست ، نه دیگر قرار نیست / شادم که زود می گذرد شادیم ، ولی / غم می خورم که هیچ غمی ماندگار نیست .
کاش میشد در سایه ی مژگانت ، لحظه ای به تماشای دریای خوشرنگ چشمهایت می نشستم .
کاش میشد با تو بودن را نوشت / تا که زیبا را کشم بر هرچه زشت / کاش میشد روی این رنگین کمان / می نوشتم تا ابد با من بمان .

روزی اگر نبودم ، تنها آرزویم ساده ام این است
ریز لب بگویی :
“یادش به خیر”
پشت پا خوردم ز هر کَس که گفت یار منه
چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه
هرکه دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم
دیدم این دست محبت ، حلقه دار منه . . .
آنکه که قلب خاکی اش را سنگفرش قدم هایت می کند
منم . . .
بار الها ، ای خدای عدل و داد / هرکه کرده یادی از ما زنده باد
ما که معتاد رفیقیم و خمار روی دوست / در مرام ما نباشد ترک این نوع اعتیاد
پیش از آنی که به چشمان تو عادت بکنم / باید ای دوست به هجران تو عادت بکنم
یا نباید به سرآغاز تو نزدیک شوم / یا از آغاز به پایان تو عادت بکنم
بهتر آن است که چشم از تو بپوشم انگار / تا به چشمان پشیمان تو عادت بکنم

نظرات شما عزیزان:
|